22 ماهگی دلبندم: 27 آبان 94 تا 26 آذر 94
دغدغه روزمره ام بودن توست... نفس کشیدنت... ایستادنت... خندیدنت... پسرم، تو باشی و خدا دنیا برایم بس است. اثاث کشی عمو مسعود از آمل به خونه استیجاریش تو بندر تا خونه خودش آماده شه. ازون سکو خوشت اومده بود اونجا نشسته بودی پا نمیشدی ببین چجوری خرس گنده هه رو نگا میکنی، میترسیدی بهش نزدیک شی. بازی دوتا وروجک شیطوووون با پشتی های خونه ماماجون باباجون و ماماجون و دایی فرهاد رفتن سفر بانه و برگشتن، تو این سفر کوتاه چقد دلتنگشون شده بودی. سرت رو زانوی ماماجون و پات رو زانوی خاله جون شیرین. اینم از سوغاتی خوشگلت سوغاتیای...
نویسنده :
مامان فهیمه
17:59