ماه ششم زندگی شازده کوچولوی ما

اولین عید فطر پسر کوچولوی خوش خنده من

اینجا خونه پدربزرگته و بغل عمه صفورا نشستی

اون کلاه بوقی بخاطر تولد پسرعموهات (که با تاخیر برگزار شد) محمدحنیف و محمدامین رو سرته

کفشاتم عیدی ماما به توئه عزیزکم

فدای اون خندهای شیرینت بشه مامان با اون چالای خوردنی رو گونه هات

پسرکم عاشق این شیشه شیر نارنجیشه(با این شیشه بهش آب میدم) هر جا ببینتش میگیره دستش و محتویاتشو تموم میکنه تازه ول کن شیشه خالیشم نیست. جدیدا به عنوان دندون گیرم ازش استفاده میکنه. چه ژستیم گرفته باهاش.

شلوار نخی گلگلیتو ماماجون برات دوخته و اصرار داره همینارو تنت کنم تا پوست حساست تو گرمای تابستون اذیت نشه.

از وقتی غلت زدنو یاد گرفتی دوست داری همش به شیکم بخوابی عزیزدلم. هر چقدم تلاش میکنم درست بخوابی نمیشه. بالش میذاشتم دو طرفت که تو خواب نتونی غلت بزنی اوایل یکم کارساز بود ولی بعدها تو خواب که میخواستی بغلتی و به مانع برخورد میکردی با گریه از خواب پا میشدی و بدخواب میشدی دیگه منم بیخیال شدم.

یه ببعی خوشگلللللللللل و یه جوجه کوچولوی ناز هدیه خاله آیسن به جیگر خودش. به مناسبت اینکه دانشگاش که تو گرگانه تموم شدو دیگه کم میاد خونه ما. 

این ببعی رو خیییییییلی دوسش داشتی و از نرم بودنش خوشت اومده بود.

کلی فیلم با این ببعی داری که تورو میذاشتیمت رو ببعی و تکونت میدادیمو میگفتیم پیتکو پیتکو و تو هم با دستای کوچولوت گوشای ببعی رو میگرفتی و از خنده روده بر میشدی.

کنترل پایان 6 ماهگی:

قد: 69cm

وزن: 8800g

دور سر: 43cm